آیا منظور امام علی(ع) از «لله بلاد(بلاء) فلان» در خطبه 228 عمر است؟
خطبه 228 نهج البلاغه:
لِلَّهِ بِلَاد فُلَانٍ (بلاء فلان) فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَى الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ. ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ أَصَابَ خَیْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَتَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یَهْتَدِی فِیهَا الضَّالُّ وَلَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی.[1]
خدا شهرهاى فلان را برکت دهد و نگاهدارد که (خدا او را در آنچه آزمایش کرد پاداش خیر دهد که) کجىها را راست، و بیمارىها را درمان، و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به پاداشت، و فتنهها را پشت سر گذاشت.
با دامن پاک، و عیبى اندک، درگذشت، به نیکىهاى دنیا رسیده و از بدىهاى آن رهایى یافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانکه باید از کیفر الهى مىترسید.
خود رفت و مردم را پراکنده بر جاى گذاشت، که نه گمراه، راه خویش شناخت، و نه هدایت شده به یقین رسید.
گفته اند حضرت علی علیه السلام در این خطبه، عمر یا ابوبکر را به بهترین وجه ممکن ستوده است، پس ایشان او را مستحق خلافت می دانسته اند و بیعت ایشان از روی رضایت بوده.
ابن أبیالحدید [2] و محمد عبده [3] می گویند منظور از «فلان» در اینجا به احتمال قوی عمر است.
پاسخ:
1- آنچه در نهج البلاغه آمده کلمه «فلان» است :
شارحان چهار احتمال داده اند :
1. منظور عمر باشد؛
2. کنایه از عثمان و مذمت او باشد؛
4. مقصود برخى از یاران آن حضرت باشد؛
3. اشاره به عمر و از باب تقیه باشد.
2- آنچه ابن ابی الحدید می گوید اولا خودش ندیده و ثانیا توضیح مستنسخ است نه سخن سید رضی :
ابن ابی الحدید مىگوید
«وُجِدَت» چنین نسخهاى دیده شده است که ذیل فلان نام عمر است و معلوم است که سید
رضى(ره) نظرات خود را داخل سطر به عنوان توضیح نظر امام مىنویسد نه آن که زیر سطر
بنویسد. و ثانیاً اگر کسى
با نسخه هاى خطى آشنایى داشته باشد مىداند که معمولا چنین اضافاتى کار مستنسخان و یا صاحبان نسخه است.. پس انتساب چنین مطلبى به مؤلف، نیازمند دلیل قطعى است.3- این سخن امام با سخنان دیگر ایشان درباره خلفا منافات دارد که به چند مورد اشاره مىکنیم:
در این مورد به دو مقاله ذیل مراجعه نمایید :
«امام علی علیه السلام سیره خلفا را قبول نداشت+سند»
«برخی از سخنان امام علی علیه السلام در مورد خلفا»4- شاید سخن امام کنایه از عثمان و مذمّت او است.
ابن أبیالحدید در نقل کلام نقیب ابوجعفر یحیى بن ابى زید مىگوید:
واما الجارودیة من الزیدیة فیقولون: انه کلام قاله فی أمر عثمان أخرجه مخرج الذم له، والتنقص لأعماله، کما یمدح الآن الأمیر المیت فی أیام الأمیر الحی بعده، فیکون ذلک تعریضا به.[4]
«جارودیه» که گروهى از «زیدیه» هستند معتقدند که امام (ع) این سخن را در باره «عثمان» گفته، و آن را به عنوان بد گویى از عثمان و پایین آوردن مقام کارهاى وى بیان کرده است؛ همانطور که امروز امیرى را که از دنیا رفته است در زمان امیر زنده پس از او، مدح مىکنیم؛ پس این کنایه به اوست.
کنایههایى از این قبیل در محاورات روزمره مردم کاربرد بسیار داشته و دارد، به عنوان مثال در زمان ما برخى از مردم در عراق مىگویند: خدا صدام را بیامرزد؛ و با این تعبیر در حقیقت به امریکاییها طعنه مىزنند.
این احتمال گرچه طرفدارانى دارد؛ ولى چون دلیل محکمى بر اثبات آن وجود ندارد، پس نمىتوان آن را با قاطعیت پذیرفت.
از طرفى این توجیه با آن چه در باره دیدگاه امیر مؤمنان علیه السلام نسبت به خلیفه دوم بیان کردیم منافات دارد؛ زیرا امکان ندارد که امیرمؤمنان علیه السلام، خلیفه دوم را (حتى براى مذمت خلیفه سوم) این چنین ستایش کرده باشد.
5. صبحی صالح از علمای اهل سنت می گوید : مقصود، اصحاب و یاران امام است.
وی در عنوان این خطبه مىگوید:من کلامه علیه السلام: ما یرید به بعض أصحابه.[5]
از سخنان علی علیه السلام که در آن یکى از اصحابش را مدح کرده است.
6. قطب راوندی که نسخه آن را با سه واسطه در اختیار داشته منظور از فلان را برخی از اصحاب می داند :
وروی «بلاء فلان» أی صنیعه وفعله الحسن، مدح بعض أصحابه بحسن السیرة وأنه مات قبل الفتنة التی وقعت بعد رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله من الاختیار و الایثار.[6]
بلاء فلان» یعنى کارهایى که او انجام داده، نیکو است. امیر مؤمنان علیه السلام با این جمله بعضى از اصحابش را که سیره نیکو داشتند، تمجید کرده است و این شخص پیش از فتنهاى که پس از رسول خدا اتفاق افتاد، از دنیا رفته است.
قطب
راوندى نهج البلاغه را از شیخ «عبد الرحیم بغدادى» معروف به «ابن الاخوة» و او آن
را از دختر سید مرتضى و او از عمویش «شریف رضى» نقل کرده است؛ از این رو مى توان
گفت که قطب راوندى به مفاهیم نهج البلاغه آشناتر از دیگران است.
6. ممکن است مقصود، مالک اشتر باشد.
شارح نهج البلاغه، میرزا حبیب الله خویى پس از نقل کلام راوندى مىنویسد:
لا یبعد أن یکون مراده علیه السّلام هو مالک بن الحرث الأشتر، فلقد بالغ فی مدحه و ثنائه فی غیر واحد من کلماته. مثل ما کتبه إلى أهل مصر حین ولى علیهم مالک حسبما یأتی ذکره فی باب الکتب تفصیلا إنشاء اللّه.
و مثل قوله علیه السّلام فیه لما بلغ إلیه خبر موته: مالک و ما مالک لو کان من جبل لکان فندا، و لو کان من حجر لکان صلدا، عقمت النساء أن یأتین بمثل مالک.
بل صرّح فی بعض کلماته بأنّه کان له کما کان هو لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و من هذا شأنه فالبتّة یکون أهل لأن یتّصف بالأوصاف الاتیة بل بما فوقها.[7]
بعید نیست که منظور حضرت، مالک اشتر باشد؛ چون در ستایش و تمجید از او بسیار سخن گفته است؛ مانند آن چه که در هنگام انتصابش به ولایت مصر در نامهاى به مردم آن جا نوشت که در جاى خودش، به صورت مفصل خواهد آمد.
ویا مانند سخن آن حضرت در هنگام شنیدن مرگ مالک که فرمود: مالک چه مالکى به خدا اگر کوه بود، کوهى که در سرفرازى یگانه بود، و اگر سنگ بود، سنگى سخت و محکم بود، زنان از آوردن چنین فرزندى عاجزند.
و در برخى از سخنانش تصریح کرده است که او براى من همانند من براى رسول خدا بود؛ پس حتماً سزاوار است که او را با صفاتى که مىآید و حتى برتر از آن ستایش نماید.
7. شاید از باب تقیه باشد.
ابن أبیالحدید در ذیل خطبه مىنویسد:
اما الامامیة فیقولون: إن ذلک من التقیة واستصلاح أصحابه... .[8]
شیعیان مىگویند: علی علیه السلام این سخنان را از روى تقیه و خیر خواهى یارانش گفته است.
این احتمال، نیز طرفدارانى دارد و با دیگر جملات آن حضرت در نهج البلاغه نیز سازگار است. در خطبه 73 نهج البلاغه مىفرماید:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَیْرِی. وَ وَ اللَّهِ لَأُسَلِّمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ. وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً. الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ. وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.
همانا مى دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا به آنچه انجام دادهاید گردن مىنهم، تا هنگامى که اوضاع مسلمین رو براه باشد، و از هم نپاشد، و جز من به دیگرى ستم نشود، و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم، و از آن همه زر و زیورى که در پى آن حرکت مى کنید، پرهیز مى کنم.»
میرزا حبیب الله خوئى پس از نقل کلام ابن أبیالحدید مىنویسد:
والحاصل أنّه على کون المکنّى عنه عمر لا بدّ من تأویل کلامه و جعله من باب الایهام و التّوریة على ما جرت علیها عادة أهل البیت علیهم السّلام فی أغلب المقامات ... .[9]
نتیجه آن که: اگر مقصود از «فلان» عمر باشد، باید کلام آن حضرت را تأویل ببریم و آن را از باب توریه و اشاره بدانیم؛ چنانچه سیره و عادت اهل بیت علیهم السلام در بسیارى از موارد به همین صورت است ... .
سپس شواهدى از کتابها و روایات شیعه را براى آن ذکر مىکنند که علاقهمندان مىتوانند مراجعه فرمایند.
[1] . نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه: 228؛ فیض الإسلام، خطبه 219، محمد عبدة، خطبه: 222؛ ابن أبی الحدید، خطبه: 223.
[2] . إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
[3] . نهج البلاغه، شرح محمد عبده، ص 430.
[4] . إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
[5] . نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 228، ص 350.
[6] . الراوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله (متوفای573هـ)، منهاجالبراعة فی شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 402، مصحح: سید عبد اللطیف کوهکمری، ناشر: کتابخانه آیت الله مرعشی ـ قم، 1364هـ ش.
[7] . هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهجالبلاغة،ج14، ص375، مصحح: سید ابراهیم میانجی، ناشر: مکتبة الإسلامیة ـ تهران، 1358هـ ش.
[8] . إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
[9] . هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهجالبلاغة،ج14، ص375، مصحح: سید ابراهیم میانجی، ناشر: مکتبة الإسلامیة ـ تهران، 1358هـ ش.