علی ع فاتح خیبر چگونه مجبور شد دخترش ام کلثوم را به عمر خلیفه دوم بدهد؟
بین قضایایی مانند جنگ خیبر و بدر و احد و حنین و خندق و... با اینجا خیلی فرق است در جنگها مصاف بین کافر و مسلمان است ولی در ماجرای ازدواج در صورتی که اجبار پذیرفته شود تقابل دو مسلمان است که خداوند در مورد چگونگی رفتار در این دو موضوع در قرآن می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم»(محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند) ثانیاً در قضیه ازدواج مساله شخصی است که دعب بزرگان و انبیا علیهم السلام بر بخشش افراد بوده و اقدام خشنی نمی کرده اند ولی جنگ جای خشونت و صلابت است ثالثاً جنگها تقابل دو حکومت و دو قدرت است ولی در اینجا تقابل فرد با حکومت است وقتی حکومت در دست کسی باشد و طرف مقابل او این قدرت را در اختیار نداشته باشد معلوم است که اقدام او متفاوت خواهد بود رابعاً در جنگها مساله حفاظت از جان پیامبر مطرح بوده ولی در ازدواج چنین نیست بلکه در صورت درگیر نشدن جان محفوظ می ماند لذا ایشان در مقابل این تهدید امر را به عموی خود واگذار کردند چنین پذیرشهایی در تاریخ زیاد اتفاق افتاده که برای تقریب به ذهن چند نمونه را ذکر می کنم:
1. رسول الله ص که در مدینه در مقابل مشرکان مکه تن به جنگهای مختلفی دادند در مکه هرگز این کارهای را نمی کردند بلکه می بینیم تهدید کفار مکه در مورد آنها در شعب ابیطالب عملی می شود و آنها تن به آن می دهند و یاسر و سمیه در مقابل ایشان در اثر شکنجه دشمن به شهادت می رسند ولی ایشان تنها آنها را به صبر و استقامت توصیه می کنند ایشان را از مکه اخراج می کنند ولی تقابلی در کار نیست برخلاف اوضاع مدینه که با همین کفار در بدر رسول الله ص پیشدستی کرده و جنگ می کنند.
2. در داستان حضرت لوط می بینیم ایشان در مقابل تهدیدات کفار قوم خود می پذیرد تا دختران خود را به ازدواج آنها در بیاورد بلکه خودش پیشنهاد می کند.
3. در ماجرایی که منجر به قتل عثمان شد می بینیم چون حکومت از دست وی خارج می شود به همسر او اهانت می کنند ولی برای دفاع از او هیچ عکس العملی انجام نمی دهد(تاریخ الطبری، ج 2، ص 676) و موارد دیگر
خامساً حضرت علی علیه السلام تنهایی و بی یاور بودن خود در آن دوره را بارها گفته اند مانند آن که در خطبه 3 نهج البلاغه به آن اشاره که فرمودند: «وطفقت أرتئي بين أصول بيدٍ جذاء ، أو أصبر على طخيةٍ عمياء ، يهرم فيها الكبير ، ويشيب فيها الصغير ، ويكدح فيها مؤمن حتى يلقى ربه ، فرأيت أن الصبر على هاتا أحجى ، فصبرت وفي العين قذىً ، وفي الحلق شجاً »( یا باید با دست خالی برای گرفتن حقم قیام کنم ، یا اینکه صبر کنم . دیدم که صبر کردن از قیام با دست خالی بهتر است . پس صبر کردم در حالی که همانند فردی بودم که استخوان در گلو و خار در چشم دارد .(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1 ص96 ؛ نثر الدرر، ابو سعد، ج1 ص 188)
آیا با این وضعیت برای ایشان راهی جز تن دادن به آن ازدواج می ماند؟