قصه ازدواج ام کلثوم و خلیفه دوم عمر
در منابع اهل سنت آمده است که خلیفه دوم ابتدا به خواستگاری ام کلثوم دختر خلیفه اول رفت و موضوع را با ام المومنین عایشه درمیان گذاشت و وی جریان را به خواهرش ام کلثوم گفت، طبق برخی از منابع وی با خلیفه دوم ازدواج کرد(تهذيب الأسماء واللغات، نووی، ج 2، ص630) طبق برخي منابع هم وی ازدواج با خلیفه را نپذیرفت و در پاسخ عایشه گفت: « إنه خشن العيش شديد على النساء یعنی خلیفه دوم در زندگی خشن و بر زنان سخت گیراست طبق برخی منابع آنقدر از این کار استنکاف می کرد که به خواهرش عایشه گفت: به خدا سوگند اگر مرا به اين كار وادار كنى، كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى روم و آنجا فرياد خواهم كشيد(الاستيعاب، ج 4، ص 1807) لذا عایشه صرف نظر کرد و جواب را از طریق عمروعاص به خلیفه رساند و وی به خلیفه گفت من فرد بهتری را برای ازدواج به تو پیشنهاد می کنم و آن ام کلثوم دخترعلی بن ابی طالب(ع) است(تاريخ الطبري، ج 2، ص 564؛ العقد الفريد، ج 6، ص 99؛ الكامل في التاريخ، ج 2، ص 451) عمر چون به خواستگاری ام کلثوم آمد ایشان در جواب فرمودند: او بچه است و سن او کم است (الطبقات الكبرى، ج 8، ص 464؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 19، ص 485؛ المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج 4، ص 237؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 296؛ استیعاب ج 4، ص 1954؛ ربیع الابرار ج 1، ص 468) برخی منابع گویای این است که حضرت علی علیه السلام ام کلثوم را برای فرزندان جعفر نگه داشته بود و این را بهانه قرار داد(سنن سعيد بن منصور، ج 1، ص 172؛ الطبقات الكبرى، ج 8، ص 463؛ ) اما اکثر منابع اهل سنت بعد از آن این ازدواج را محقق دانسته اند(الإصابة، ج 6، ص 7768؛ المصنف، ج 6، ص 164؛ الطبقات الكبرى، ج 8، ص 463؛ المنتظم ، ج 4، ص 237؛ تاريخ الإسلام ذهبی، ج 4، ص 137)
اما منابع شیعه هم در این مورد مختلف است برخی نظر اول را پذیرفته اند یعنی خلیفه دوم با ام کلثوم فرزند ابی بکر که در خانه حضرت علی علیه السلام زندگی می کرده ازدواج نموده لذا به اشتباه دختر ایشان دانسته شده است(شرح إحقاق الحق وإزهاق الباطل، ج 30 ص 315) برخی دیگر از منابع حاکی از این است که بعد از رد شدن درخواست خلیفه توسط حضرت علی(ع) خلیفه نزد عباس عموی پیامبر رفته و تهدید کرد که اگر نپذیرید هيچ كرامتى را براى شما نمىگذارم؛ مگر اين كه آن را از بين ببرم، دو شاهد می گیرم كه او سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد. عباس به نزد اميرالمؤمنین(ع) آمد، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست كرد كه تصميم در اين باره را بر عهده او نهد، حضرت امير نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت تا وی را به ازدواج در آورد.(أصول كافي، ج 5 ص 346؛ المسائل السروية، ص 92 ـ 93؛ رسائل المرتضى، ج 3 ص 149).